متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

عکسهای متین در7 و8 ماهگی

مگر میشود میان خود و دیگری ، دیگری را انتخاب کرد ! حُب به خویشتن پس چه میشود...؟! مگر میشود به خاطر دیگری ساعت ها بیدار ماند ، خواب را در خواب دید و باز با مهربانی به او لبخند زد...؟! خستگی و عدم هوشیاری پس چه میشود ...! مگر میشود تحصیل... دانشگاه .... و کار را رد کرد و با غرور مشق عاشقی نوشت؟! غنیمت شمردن فرصت ها پس چه میشود..! مگر میشود در چند کار تقسیم شد و همه را درست انجام داد..!  قانون یک دست و دو هندوانه پس چه میشود..؟!  آری : . . . وقتی مادر باشی میشود......... !     قندعسلم این عکسی که  درحالت گریه هستی وبداخ...
28 فروردين 1392

واکسن 6 ماهگی

متین نفسم من می خواهم بدانی،امروز و هر روز وقتی می گویم دوستت دارم،این فقط یک کلمه نیست با یک معنی ساده... این یک احساس است،در کنار قلب من. یک عاطفه است که وجود دارد به خاطر تو...   به خاطر خنده ی تو،به خاطر چشمان تو،صدای تو، که قلب مرا روشن می کند،کلماتم را،زندگیم را روشن می کند... دوستت دارم یعنی تو برای من شادی می آوری، و به من آرامش می دهی... دوستت دارم یعنی تو شگفت انگیزی، انکار ناپذیرو همینطور عجیب... دوستت دارم یعنی تاابد.     آماده شدن متینم قبل از زدن واکسن 6 ماهگی همراه من و بابا امین شیرخشک ت  در 6 ماهگی باتجویز دکترت عوض کردم ببلاک 2 بهت دادم شیشه شیر نمیگ...
28 فروردين 1392

اولین عید متین ۴ ماهه

  "آرزو دارم " روزهایی که پیش رو داری  آغاز آن روزی باشد که  "آرزو داری "     آتلیه نیما روز8 عید نوروز         اولین عیدی که بعدازتولدت جشن گرفتیم 91/1/1بود  سال نهنگ ما به خونه بابا حاجی رفتیم بعضی از دوستان واقوام اونجا بودن خاله هات خونه بابا حاجی  بودند و... لباسی که پوشیده بودی هم عکس اش گذاشتم که با اون خیلی قشنگ شده بودی .هدیه های خیلی خوبی هم از بابا حاجی  بابا ناصر وخاله میترا وخاله مریم وخیلیا دیگه گرفتی که اکثراونا بهت پول دادن بابابزرگ هات نفری ١٠٠ تومان بهت  دا...
28 فروردين 1392

خوابیدن های متین

سلام این عکسمو ببینین دارم خواب می بینم ومی خندم تواین عکس هنوزیک ماه ام نشده بود تواین عکس هم جلو چشمام گرفتم مزاحم نشو مامان بذار ادامه خوابم ببینم... دونه های قرمززیرچانه ام ببینین اینا واسه اینه که به بوس حساسیت داشتم اینارو ریختم ولی دکتر بایک کرم ساختنی خوب شده بودم ... لای لالایی گلم متینم مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا♥♡♥ لای لالایی گلم متینم خوابهای خوب ببینی روی ابرا بشینی♥♡♥ مامان سمانه پیشت میمونه قصه میخونه دونه به دونه♥♡♥   ♥♥♥لای لالایی لای لالایی لای لالایی   ای عزیزکم ،ای تمام زندگی من تو مال منی تو مال منی،تمام عشق منی ...
28 فروردين 1392

راه رفتن متین

هو را هورا من امروز خیلی خوشحالم امروزیکی از روزهای خوب زندگی من بود یک نفراین روز خوب واسم رقم زد تا منو بینهایت خوشحال کنه اون کسی نبودجزمتین من امروز یعنی ٢٤/١/٩٢ متین درسن یک سال وچهارماه وچهارده روز تونست بدون کمک والبته کمترزمین خوردن وتسلط بهترراه بره منم که بی صبرانه منتظرهمچین روزی بودم واقعا دلم غش میرفت تا راه رفتن متین ام ببینم الان که دارم این پست مینویسم واقعا خوشحالم البته اینم هست چند وقتی بودمتین تلاش میکرد راه بره ولی یه ذره میترسید وقدم زیادی برنمیداشت قربون قدمهای متین کوچولو برم من امیدوارم این قدم ها همیشه در راه درست قرار بگیره منو سربلندکنه به امیداون روز که ارزو من فقط ...
25 فروردين 1392

متین در14 ماهگی

عشق من 14  ماهه شده بزنم به تخته چقدر زود بزرگ شدی و روز بروز خوشگل تر و جیگر تر میشی عسلم از اینکه مامان پسرخوبی مثل تو هستم خیییییییییییلی خوشحالم قربونت برم خدایا شکرت شکرت بخاطر این نعمت بخاطر این پسر، خدایا عمر طولانی با عزت و سرافرازی و آرامش به پسرم بده و از همه بدیها و بلایا و سختیهای روزگار محفوظش بدار آمییییییییییییییییییین.   متین این روزا میتونه بگه تاب تاب چون خیلی تاب اش دوست داره وخودش بدون کمک وخیلی ماهرانه میشینه روی تاب اش پاستیل خیلی دوست داره ومیخوره شکلات میوه ای هم خیلی دوست داره پفک وچیپس که دیگه نگوحمله ورمیشی سمتش که من بهت نمیدم اخه خیلی مضره به خدا یکباربهت دادیم د...
21 فروردين 1392

در ایام عید

سلام مامانی متین من فدای اون چشمات شم قربونت برم الان که دارم این پست واست مینویسم یک دسته گل اب دادی امروز صبح ٣تا لیوان برنج خیس کردم واسه ناهار درست کنم گذاشته بودم روی کابینت برگشتم سمت یخچال تو هم روی پنجه های پاهات وایساده بودی کاسه برنج ریختی اگه بدونی برنج همه جا ریخته بود زیرکابینت روی کابینت روی قالی بعدهم زدی زیرگریه اخه خودت هم ترسیده بودی بمیرم من منم ارومت کردم خوابوندمت تا تونستم به کارم برسم این پست مربوط میشه به خونه عمه بابایی که در روز٩ عید رفتیم خونشون تو حیاط خونشون شبیه یک باغ کوچیک بود پردرخت مثل انجیر توت وپسته و... یک استخر هم بود که دیگه شده بود جایگاه قورباغه ها انقدرقورباغه توش بود که من میترسیدم نزدی...
21 فروردين 1392

عیدی بابا امین به متین

  عیدی بابا امین به متین استخربادی با ١٠٠ توپ رنگی که خیلی دوسش داری ساعتها میشینی داخلش توپ ها رو میریزی بیرون منم روزی چندین بار بایدجمع شون کنم زیرمبل زیر کابینت هرجا که فکرش کنی تو پ پیدا میشه وقتی بابا امین هست باهم کلی با این توپ ها بازی می کنین   ...
20 فروردين 1392

سیزده بدر

سیزده بدر امسال ما با باباحاجی وبابا ناصر رفتیم خیلی هم خوش گذشت توهم اصلا اذیت مامان نکردی قربون گل پسرم برم خاله مریم وخاله میترا هم باهامون بودن  خاله میترا هم که دوقلوهای توشکمش هفت ماهه هستن جنسیت شون هم دخترهستش منم دلم میخواد زودی بدنیا بیان اوناروببینم   طبق معمول این چند وقت متین من جلوی شیشه ماشین وایساده داریم توجاده میریم سیزده بدر با این سبزه من کلی سبزه گره زدم یکی هم به خاطرتو ارزو کردم که همیشه سلامت وموفق باشی وبهترین ها رو واست خواستم ایشالا سال 92 برات خوب باشه برای من همین کافیه       اولین کاری که بابا امین داره میکنه داره چوب ...
20 فروردين 1392

عکسهای اتلیه ی متین

سلام من بعداز حدود دوهفته دوباره برگشتم مرسی از دوستای خوبم که بهم سرزده بودن نظر گذاشته بودن باکلی عکس خوشکل از متین برگشتم عاشق این عکس بامزه اش هستم اتلیه که عکس های متین گرفتم این عکسش انتخاب کرد زد تو اتلیه اش درخواست این عکس هم روی جلد مجله دادم که اگه تایید شد خبرشو میذارم تو وبلاگ این عکس هم که با این دوتا ماشین گرفت متین همه حواسش پرت شد بود به این دوتا ماشین اصلا دوربین نگاه نمی کرد ولی بعد ازاین که بازی کردی کلی عکس ازت گرفتیم که من این عکس انتخاب کردم   تو این عکس هم مهره ای سبز رنگی که دور گردنت بود رو پاره کردی ببین تو این عکس دیگه خبری ا...
18 فروردين 1392